برای دیدن، برای شنیدن

یک پنجره که مثل حلقه‌ی چاهی، در انتهای خود به قلب زمین می‌رسد.

برای دیدن، برای شنیدن

یک پنجره که مثل حلقه‌ی چاهی، در انتهای خود به قلب زمین می‌رسد.

دو.

وقتی غمگینی، بیشتر دوسش داری. هر چی غمگین‌تر، شیداتر. اصلاً اون روز هم که علف زده بودی و خودآگاهت خابیده بود و ناخودآگاهت شرّه کرده بود تو کلِّ آگاهی‌ات، واسه همین اون‌قد گریه کردی. واسه همین تو بغلِ یخ‌زدش گفتی برگرد. که برنگشت تا تو برگردی به همون حالتِ سفت و سخت‌ات.

پ‌ن: برنامه بذاریم زودتر بمیریم. فرار کنیم. برنگردیم این‌جا. اصلاً زنده نمونیم. حالا هر چی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد