برای دیدن، برای شنیدن

یک پنجره که مثل حلقه‌ی چاهی، در انتهای خود به قلب زمین می‌رسد.

برای دیدن، برای شنیدن

یک پنجره که مثل حلقه‌ی چاهی، در انتهای خود به قلب زمین می‌رسد.

شش.

آرِ عزیزم.

تو باعثِ سرازیر شدن سیل بی‌پایان فحش‌های خودم به خودم هستی. سعی می‌کنم حتی لحظه‌ای به هیچ‌چیزِ تو فکر نکنم، چون قبل از آن که هاله‌ی خیالت توی مغزم سر و شکل بگیرد، زنده بشود و مرا ببلعد، دلم آن‌قدر برایت تنگ می‌شود که به نفس‌تنگی می‌افتم.

مرده‌شورت را ببرند.

قربانِ تو، سَ.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد