هیچی دیگه، من اینجا نشستم توی
خونهی خالی و آهنگِ کاورِ استیوم ویلسون رو برا خودم گذشتم و کثافت داره از
سروروی خونه بالامیره و من چیزی در افقِ امروز، فردا، یا پسفردام نیست. و هیچکدومِ
شماها هم نیستین، بعضیهاتون اون بیرون تو گرما دارین جون میکنین و بعضیهاتونم
زیر باد کولر درازِ خوبی کشیدین به هرچی فک میکنین جز من و در نهایت امر، من
مجبورم به آدمای غریبه لبخندای غمگین بزنم اما مساله اینه که اونا هیچوخ نمیفهمن
غمگین بودنِ این لبخندا رو، هیچوخ نفهمیدن یعنی. و بازم باید فک کنم که که کی یه
روزی میرسه که اینا دغدغهام نباشه.
پن: Thank You از Steven Wilson. اینه آهنگه.
*: .I can feel you more than you really know
رومز. :*